|
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 39 صفحه بعد

آیینه پرسید که چرا دیر کرده است
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است
خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است
گفتم امروز هوا سرد بوده است
شاید موعد قرار تغییر کرده است
خندید به سادگیم آیینه و گفت:
برای خواندن متن به -ادامه مطلب - بروید .
ادامه مطلب |
نويسنده: ◄╫ peyman mofeidfar ╫► تاريخ: شنبه 13 آبان 1391برچسب:آیینه,دیر,دیگری,اسیر,خندیدم,گفتم,دقایقی,تاخیر,هوای سرد,موعد,تغییر,خندید,سادگیم,آیینه,احساس پاک,زنجیر,گفتم,چنین,مگو,سالها,عشق ,عجیب,منتظر, همیشه,, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
2 نظر
|
|
درباره وبلاگ |
|
چي بگم به عشقم ؟!! به عشقي كه من عشقش نيستم !! به عشقي كه نميدونه عشق چيه!! به عشقي كه عاشقي رو به مسخره ميگيره !! به عشقي كه ميگه عاشق ها ديوانه اند !! اري ديوانه ام !! اگه ديوانه نبودم عاشق كسي كه عاشقم نيست نمي ماندم !!!!
به وبلاگ من خوش امديد نظر يادتون نره دوستان...
|
|